زیر پایش خدا غزل میریخت
غزلی را که از ازل میریخت
آن امامی که تا سحر دیشب
روی لبهای من غزل میریخت
آن که در جیب کودکان یتیم
قمر و زهره و زحل میریخت
آن کریمی که در پیاله دست
هر چه میریخت لم یزل میریخت
از هر آن کوچهای که رد میشد
حُسن یوسف در آن محل میریخت
تیغ خشمش ولی زمان نبرد
رنگ از چهره اجل میریخت
شتر سرخ را به خون غلتاند
لرزه بر لشکر جمل میریخت
آن امامی که روز عاشورا
از لب قاسمش عسل میریخت
طرح: اسماء جلیلی
انتهای پیام